من و تنهاییام

درد و دل من و عشقم...

من و تنهاییام

درد و دل من و عشقم...

مگیرش از من

  مگیرش از من
کنون که بسته عمر من ، به گرمی وجود او
خدای من تو را قسم ، به حرمت شکوه و غم
مگیرش از من
نیاور آن زمان که او ، به عشق تازه رو کند
نیاور ای خدا که او ، به خون من وضو کند
تب وفا شرر زند ، ز تار من به پود او
مگیرش از من
مرا از او جدا مکن ، به بحر غم رها مکن
دل پر از محبتش ، به رنج من رضا مکن
در این قفس خدایا ، تو کرده ای اسیرم
رها مکن ز بندم ، که دور از او بمیرم
مگیرش از من

نظرات 1 + ارسال نظر
دخمل ناز(مروا) چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 04:55 ب.ظ http://ghonahkaram.blogfa.com

سلام.خوبه فقط قفلتو بردار.منم گذاشته بودم.عکسا باز نمیشه مجبوریم دیگههه!توام که همش عکس گذاشتی!
موستم خوشملهه!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد